وسوسـه تغییر رژیـم در ونـزوئلا آیا آمریکا از شکستهای قبلی خود عبرت میگیرد؟
اشاره: فشارهای آمریکا به ونزوئلا روزبهروز شدیدتر میشود. بسیاری از رسانهها از حمله قریبالوقوع آمریکا به خاک ونزوئلا خبر میدهند. تاکنون در حملات متعدد به قایقها و کشتیهای ونزوئلا دستکم 70 ماهیگیر اهل ونزوئلا کشته شدهاند. براساس گزارشها هماکنون بیش از ۱۰درصد کل ظرفیت نظامی آمریکا در آبهای کارائیب مستقر شده است. 8 ناو جنگی، یک زیردریایی هستهای، و بیش از ۴۵۰۰ نیروی دریایی آمریکا به همراه جنگندههای اف-35، بمبافکنهای استراتژیک بی-52 و پهپادهای جاسوسی در اطراف ونزوئلا مستقر هستند. به نوشته نشریه «پولیتیکو»، با ورود ناو هواپیمابر «یواس اس جنرال فورد»- جدیدترین و پیشرفتهترین ناو هواپیمابر نیروی دریایی آمریکا- از دریای مدیترانه، بههمراه چند ناوشکن و یک زیردریایی، آمریکا در حال ایجاد بزرگترین استقرار دریایی جهان در منطقه است. ترامپ مدعی است که به دنبال مبارزه با قاچاق موادمخدری است که از مبدا ونزوئلا وارد خاک آمریکا میشود اما حتی رسانههای آمریکا طی یک ماه گذشته بارها نوشتهاند که این ادعا به هیچوجه درست نیست و هدف سرنگونی دولت چپگرای مادورو است. وبسایت «فارنافرز» هم در مقالهای با اشاره به اقدامات آمریکا طی روزها و هفتههای اخیر تاکید میکند که سیاست تغییر رژیم از سوی آمریکا طی چند دهه گذشته هیچگاه با موفقیت همراه نبوده است. فارنافرز این سؤال را مطرح میکند که آیا آمریکا اینبار از شکستهای خود برای تغییر رژیم طی دهههای گذشته عبرت میگیرد و مقابل وسوسه تغییر رژیم مقاومت میکند یا نه؟ در ادامه ترجمه کامل این مقاله را با هم مرور میکنیم
سرویس خارجی کیهان
از مذاکره تا حمله
آنچه اوایل سپتامبر(شهریور) بهعنوان مجموعهای از حملات هوائی آمریکا به قایقها در کارائیب آغاز شد- که مقامات آمریکایی ادعا میکردند موادمخدر از ونزوئلا منتقل میکنند- اکنون به نظر میرسد به یک کارزار برای سرنگونی نیکولاس مادورو، تبدیل شده است. در طول دو ماه، دولت دونالد ترامپ
۱۰ هزار نیروی آمریکایی را به منطقه اعزام کرده، حداقل هشت ناو جنگی و یک زیردریایی نیروی دریایی آمریکا را در سواحل شمالی آمریکایجنوبی مستقر کرده، بمبافکنهای B-52 و B-1 را به پرواز نزدیک ساحل ونزوئلا هدایت کرده و گروه ضربتی ناو هواپیمابر «جرالد آر. فورد» که نیروی دریایی آمریکا آن را «قابلترین، سازگارترین و مرگبارترین ناو جنگی جهان» مینامد را به حوزه مسئولیت فرماندهی جنوبی آمریکا فرستاده است.
این اقدامات بازتاب تغییر گستردهای در سیاست دولت ترامپ نسبت به ونزوئلاست. همانطور که چندین رسانه بزرگ گزارش دادهاند، ماهها پس از آغاز ریاستجمهوری ترامپ در ژانویه(بهمن) بحث داخلی میان طرفداران دیرینه تغییر رژیم به رهبری وزیر امورخارجه مارکو روبیو و مقامی که از حل و فصل مذاکرهای با کاراکاس حمایت میکرد، از جمله فرستاده ویژه رئیسجمهور «ریچارد گرنل»، در جریان بود. در نیمه اول سال ۲۰۲۵، طرفداران دست بالاتر را داشتند: گرنل با مادورو ملاقات کرد و توافقهایی برای باز کردن بخشهای گسترده نفت و معادن ونزوئلا به روی شرکتهای آمریکایی به ازای اصلاحات اقتصادی و آزادی زندانیان سیاسی انجام داد.
اما تا اواسط جولای(تیر) روبیو ابتکار عمل را بازپس گرفت و مسئله را بازتعریف کرد. او استدلال کرد که سرنگونی مادورو دیگر فقط به منظور ترویج دموکراسی نیست بلکه یک مسئله امنیت ملی آمریکا است. او رئیسجمهور ونزوئلا را به یک سلطان موادمخدر تشبیه کرد و وی را با تروریسم مرتبط با بحران موادمخدر و مهاجرت غیرقانونی ایالاتمتحده مرتبط دانست. روبیو همچنین مادورو را به گروه جنایتکار «ترن د آراگوا» متصل نمود و مدعی شد که «ونزوئلا اکنون توسط یک سازمان قاچاق موادمخدر اداره میشود که خود را بهعنوان یک دولت ملی تقویت کرده است».
این روایت به نظر میرسد ترامپ را قانع کرده باشد. در جولای(تیر) رئیسجمهور به پنتاگون دستور داد تا علیه برخی کارتلهای موادمخدر منطقه از جمله «ترن د آراگوا» و کارتل «د لوس سولس»، که دولت ادعا میکرد تحت هدایت مادورو و معاونان ارشدش هستند، از نیروی نظامی استفاده شود. دو هفته بعد، دولت جایزه تعیینشده برای سر مادورو را از
۲۵ میلیون دلار به ۵۰ میلیون دلار افزایش داد. در ۱۵ اکتبر(23 مهر)، ترامپ به خبرنگاران اذعان کرد که مجوز عملیات مخفی سیا در ونزوئلا را صادر کرده است. وقتی درباره مراحل بعدی سؤال شد، گفت: «ما اکنون قطعاً به زمین نگاه میکنیم، زیرا دریا را کاملاً تحت کنترل داریم.» به گزارش نیویورکتایمز، «مقامات آمریکایی بهصورت خصوصی روشن کردهاند که هدف نهائی، برکناری آقای مادورو از قدرت است».
اما چه این اقدامات پنهان باشد و چه آشکار، هر تلاش برای تغییر رژیم در ونزوئلا با چالشهای چشمگیری مواجه خواهد شد. روشهای مخفی بسیار بیشتر از آنکه موفق شوند، شکست میخورند و بعید است تهدید به استفاده از نیرو یا حملات هوائی بتواند مادورو را وادار به فرار کند. حتی اگر واشنگتن در سرنگونی مادورو موفق شود، بازی بلندمدت تغییر رژیم همچنان پرخطر خواهد بود. بهطور تاریخی، پیامد چنین عملیاتهایی اغلب پر هرجومرج و خشونتآمیز بوده است.
سابقه بدنام آمریکا
دولت ترامپ چند گزینه مخفی برای ایجاد تغییر رژیم در ونزوئلا در اختیار دارد. اما با اینکه عملاً چنین برنامههایی را از پیش اعلام کرده، مزیت اصلی عمل پنهانی- کاهش هزینههای سیاسی و نظامی عملیات از طریق حفظ انکارپذیری قابلقبول- را از دست داده است. علنی شدن برنامهها، واشنگتن را نسبت به نتیجه مأموریت پاسخگو میسازد و همزمان توان کنترل رویدادها در میدان را در صورت بروز خطا کاهش میدهد. در عمل، این وضعیت مجموعهای از اقدامات نیمهتمام را بهوجود میآورد؛ آنقدر آشکار که انکارپذیر نباشند و آنقدر محدود که تعیینکننده نباشند.
اما حتی اگر ترامپ راز را نگه میداشت، سوابق تاریخی ایالاتمتحده در مداخلات مخفی دلیل چندانی برای خوشبینی باقی نمیگذارد. واشنگتن میتواند از مخالفان مسلح محلی بهصورت پنهانی حمایت کند، تلاش به ترور مادورو کند، یا کودتایی علیه رژیم او برپا سازد. با این وجود، هر یک از این روشها سابقه موفقیت کمی دارند. مطالعاتی در ۲۰۱۸ توسط یکی از نویسندگان مقاله حاضر که ۶۴ تلاش آمریکایی پشتیبانیشده تغییر رژیم در دوران جنگ سرد را بررسی کرده بود، نشان داد تلاشها برای حمایت از مخالفان خارجی تنها در حدود 10درصد موارد به سرنگونی رژیم هدف انجامیده است. تلاشهای ترور نیز وضع بهتری نداشتهاند. تلاشهای عمدی واشنگتن برای کشتن رهبران خارجی- بدنامترین نمونهها تلاشها علیه فیدل کاسترو در کوبا است- بارها ناکام ماندهاند، هرچند شماری از رهبران، مانند «نگو دین دم» در ویتنام جنوبی در ۱۹۶۳، در جریان کودتاهای که مورد حمایت و پشتیبانی آمریکا بود کشته شدند. برانگیختن کودتاها در آوردن نیروهای حامی آمریکا به قدرت مؤثرتر بوده، از جمله در ایران در ۱۹۵۳ و گواتمالا در ۱۹۵۴ اما هیچیک از این نتایج به ثبات بلندمدت منجر نشد. و مادورو چنان نهادهای نظامی ونزوئلا را در مقابل کودتا ایمن کرده که این گزینه کمتر عملی بهنظر میرسد.
برخی از این تاکتیکها حتی پیشتر در ونزوئلا آزموده شده و شکست خوردهاند. در ۲۰۱۹، ایالاتمتحده «خوان گوایدو»، رهبر اپوزیسیون را بهعنوان رئیسجمهور موقت ونزوئلا بهرسمیت شناخت و از قیامی مردمی علیه رژیم مادورو حمایت کرد. اما تلاش هنگامی فروپاشید که ارتش مادورو از پیمانشکنی خودداری کرد. سال بعد، گروهی حدوداً ۶۰ نفره از مخالفان ونزوئلایی همراه با چند پیمانکار آمریکایی، یک تهاجم ناقص آبیخاکی موسوم به «عملیات گیدئون» را برای حمله به پایتخت و دستگیری مادورو سازمان دادند که بهسرعت توسط نیروهای امنیتی ونزوئلا متوقف شد.
تاریخ نشان میدهد که شکست تلاشهای مخفی برای تغییر رژیم معمولاً وضعیت را وخیمتر میکند. روابط میان بازیگر مداخلهکننده و هدفش رو به زوال میگذارد و، درگیریهای نظامی میان آنها محتملتر میشود. در داخل دولت هدف، چنین تلاشهایی معمولاً خشونتبار میشوند- از جمله منجر به جنگ داخلی- و خطر آن را افزایش میدهد که رژیم به قتلعامهای گسترده علیه غیرنظامیان دست بزند.
آمریکا مدتهاست در سیاست داخلی کشورهای دیگر مداخلات مخفی انجام داده است در افغانستان، آلبانی و آنگولا، تنها بهعنوان چند نمونه. اما این الگو بهویژه در آمریکای لاتین برجسته بود، جایی که واشنگتن دستکم ۱۸ تلاش مخفی برای تغییر رژیم در دوران جنگ سرد انجام داد. در سال ۱۹۵۴، دولت منتخب دموکراتیک گواتمالا سرنگون شد و رژیم نظامی برقرار شد که هزاران مخالف را بازداشت کرد و شاهد جنگ داخلی ۳۶ سالهای بود که برآورد میشود حدود ۲۰۰,۰۰۰ نفر کشته شدند. در ۱۹۶۱، ایالات متحده از تهاجم نافرجام خلیج خوکها در کوبا حمایت کرد و کودتایی در جمهوری دومینیکن راه انداخت که به طور غیرمستقیم به ترور دیکتاتور «رافائل ترخیو» منجر شد. پس از آنکه پسر ترخیو بهجای عاملان کودتای آمریکایی به قدرت رسید، واشنگتن او را مجبور به تبعید کرد و به مداخله در انتخابات جمهوری دومینیکن- و همچنین بولیوی و گویان- در طول دهه ۱۹۶۰ ادامه داد. ایالاتمتحده همچنین از کودتاها در برزیل در ۱۹۶۴، بولیوی در ۱۹۷۱ و شیلی در ۱۹۷۳ حمایت کرد و در طول دهه ۱۹۸۰، شورشیان کونترا در نیکاراگوئه را تأمین مالی نمود.
با این حال، هیچیک از این عملیاتها دموکراسی پایدار و طرفدار آمریکا ایجاد نکردند. در بیشتر موارد، مداخلات آمریکا رژیمهای استبدادی را بر سر کار آورد یا چرخههای سرکوب و خشونت را آغاز کرد. حتی وقتی واشنگتن متحدی سرسخت و ضدکمونیست، مانند «آگوستو پینوشه» در شیلی، پیدا کرد، روابط در نهایت بهدلیل خشونت و نقض حقوق بشر رژیم تیره شد. به طور گستردهتر، افشای عمومی نقش واشنگتن در این عملیاتهای مخفی باعث شکلگیری احساسات ضدآمریکایی عمیق و پایدار شد که همچنان سیاستگذاری آمریکا در منطقه را تحت تأثیر قرار میدهد. در واقع، مادورو به طور منظم از این تاریخ استفاده میکند تا فشارهای کنونی آمریکا را ادامهای از گذشته امپریالیستی واشنگتن نشان دهد.
گزینه محدود آمریکا در ونزوئلا
از میان گزینههای آشکار برای تغییر رژیم، ایالاتمتحده میتواند تلاش کند مادورو را با تهدید به استفاده از نیرو وادار به کنارهگیری کند. این روش گاهی مؤثر بوده، اما تنها علیه کشورهای کوچک و آسیبپذیری کارساز است که با قدرتهای بزرگ روبهرو هستند و در برابر یک تهاجم زمینی قادر به مقاومت نیستند. برای مثال، در سال ۱۹۴۰، «ژوزف استالین» با تهدید به تهاجم توانست رهبران کشورهای همسایه استونی، لتونی و لیتوانی را کنار بزند. ایالاتمتحده نیز تنها در برابر اهداف عملاً بیدفاع، مانند نیکاراگوئه در سالهای
۱۹۰۹-۱۹۱۰، با تهدید به اعزام نیرو، تغییر رژیم را تحمیل کرده است. در دوران اخیر، تهدیدهای نظامی آمریکا علیه صدامحسین در عراق و معمر قذافی در لیبی نتوانست هیچیک از این رهبران را وادار به کنارهگیری کند.
ابزار دوم واشنگتن برای اعمال تغییر رژیم میتواند استفاده از نیروی هوائی باشد، اما این کار آسانتر از گفتنش است. از نظر فرضی، حملات هوائی میتوانند با کشتن رهبران، مختل کردن توان فرماندهی نیروهای نظامی یا تحریک کودتا یا قیام مردمی، تغییر رژیم ایجاد کنند. با این حال، ایالات متحده تاکنون نتوانسته تنها از طریق نیروی هوائی یک رهبر خارجی را سرنگون کند. حتی با توسعه سلاحهای دقیق، هدفگیری و حمله به سران دولت دشوار است و گسترش فناوریهای ارتباطی، جدا کردن رهبران از ارتشهایشان را بسیار پیچیده کرده است. از سوی دیگر، ارتشها بهندرت در حالی که با دشمن خارجی مانند آمریکا در حال مبارزه هستند، کودتا میکنند و مردم عادی نیز اگر همزمان در حال فرار از بمباران باشند، احتمالاً توان تحرک برای برکناری رژیم خود را ندارند. همه این چالشها، اهداف اسرائیل برای تغییر رژیم ایران را در عملیات اخیر هواییاش ناکام گذاشت.
در نهایت، ایالات متحده میتواند ونزوئلا را اشغال کند. اما اگر تصمیم به این مسیر بگیرد، نیروهایی که دولت فعلاً در اختیار دارد، قادر به انجام این مأموریت نخواهند بود. در اوایل اکتبر(مهر)، مرکز مطالعات استراتژیک و بینالمللی برآورد کرد که یک تهاجم زمینی نیاز به حداقل ۵۰,۰۰۰ سرباز دارد. بهصورت نظری، ترامپ میتواند چنین نیرویی را گردآوری کند، اما آغاز یک تهاجم گسترده به طور آشکار با مخالفتهای پرصدای او علیه ارسال نیروهای آمریکایی به ماجراجوییهای خارجی در تضاد است و میتواند پایه رأی او را تضعیف کند. بیشتر ناظران سناریوی تهاجم را کماهمیت میدانند و در عوض انتظار دارند، همانطور که کارشناسان نظامی به مجله آتلانتیک در اکتبر گفتند، یک کمپین «دکمه را فشار بده، شاهد انفجارها باش» در پیش باشد. همچنین باید به یاد آورد که ایالاتمتحده نتوانست عراق- کشوری با نصف اندازه ونزوئلا- را با بیش از سه برابر نیروی انسانی موجود در سال ۲۰۰۳ کنترل کند.
اغواکننده است که از تهاجمات پیشین آمریکا برای تغییر رژیم در کارائیب، مانند حمله ۱۹۸۳ به گرنادا که رژیم مارکسیستی را سرنگون کرد یا تهاجم به پاناما در ۱۹۸۹ که واشنگتن دیکتاتور مانوئل نوریگا را برکنار و تحویل داد، بهعنوان الگو برای ونزوئلا یاد کنیم. اما هر دو مقایسه بسیار گمراهکنندهاند. گرنادا جزیرهای کوچک با جمعیتی حدود ۹۰,۰۰۰ نفر در زمان تهاجم بود. پاناما مقایسهای بهتر ارائه میدهد، اما هنوز با ونزوئلا فاصله زیادی دارد: ونزوئلا بیش از ۱۲ برابر بزرگتر و حدود ده برابر جمعیت بیشتری نسبت به پاناما در ۱۹۸۹ دارد. برخلاف پاناما، ونزوئلا یک کشور کوچک متمرکز بر پایتخت نیست، بلکه کشوری وسیع و کوهستانی با چندین مرکز شهری، جنگلهای صعبالعبور و مرزهای نفوذپذیر است که شورشیان و نیروهای غیرنظامی میتوانند از آن بهرهبرداری کنند. نیروی نظامی آمریکا در شرایط مشابه، مانند ویتنام و افغانستان، در مقابله با شورشها عملکرد خوبی نداشته است.
معایب موفقیت
حتی اگر یک عملیات تغییر رژیم در ابتدا موفق شود، تاریخ نشان میدهد که نتایج بلندمدت اغلب ناامیدکنندهاند. پژوهشها نشان دادهاند که تلاش برای ترویج دموکراسی پس از تغییر رژیمهای تحمیلشده از بیرون، بهندرت موفقیتآمیز است نکتهای که با دخالتهای اخیر ایالات متحده در افغانستان، عراق و لیبی به طور دردناکی روشن شد.
تغییر رژیم اغلب به خشونت بیشتر میانجامد؛ برای مثال، احتمال وقوع جنگ داخلی در کشورهای هدف به طور قابلتوجهی افزایش مییابد. حتی تغییر رژیمهایی که با پیروزیهای قاطع زمینی حاصل شدهاند، اگر نیروهای مسلح کشور هدف بهجای تسلیم شدن پراکنده شوند و زمینه شورش علیه رژیم جدید را فراهم کنند، همانطور که در عراق رخ داد میتوانند شکست بخورند. چشمانداز داخلی ونزوئلا نشان میدهد که این احتمال واقعی است. همانطور که تحلیلگر آمریکایلاتین، «خوان دیوید روخاس»، اشاره کرده، ونزوئلا حاوی « بازیگران مسلح پیچیده» است، از جمله شبهنظامیان طرفدار رژیم موسوم به کولکتیوها و گروههای مسلح فراملی مانند ارتش آزادیبخش ملی (ELN) و بقایای فارک. «فیل گانسن»، تحلیلگر گروه بحران بینالمللی در کاراکاس، به گاردین در اوایل اکتبر گفت که ونزوئلا «کاملاً از سر تا پا پر از گروههای مسلح مختلف است که هیچکدام انگیزهای برای تسلیم شدن یا توقف فعالیتهای خود ندارند.» شانس و پیامدهای احتمالی اشتباهات آمریکا بالا است.
هر کسی که جای مادورو را بگیرد با موانع قابلتوجهی مواجه خواهد شد، بهویژه اگر ایالاتمتحده او را به قدرت رسانده باشد. رهبرانی که توسط بازیگران خارجی به قدرت میرسند، احتمالاً بیشتر از سایر رهبران به طور خشونتآمیز سرنگون میشوند. در واقع، تحقیقات ما نشان دادهاند که تقریباً نیمی از رهبران تحمیلشده از خارج، بعداً با زور برکنار میشوند. این رهبران، بهدلیل فقدان حمایت گسترده داخلی یا بهعنوان عروسک دست یک دولت خارجی دیده شدن، در تثبیت قدرت با مشکل مواجهاند.
طرفداران تغییر رژیم استدلال میکنند که این کار میتواند اکثریت دموکراتیک را تقویت کند و «ماریا کورینا ماچادو»، برنده جایزه نوبل امسال را به قدرت برساند. اما حتی نظرسنجیهای مطلوب ماچادو نشان میدهد که مادورو هنوز وفاداری حدود یکسوم جمعیت را حفظ کرده است. این اقلیت شامل ستونهای اصلی دستگاه سرکوب رژیم است که موقعیت و امتیازات آنها به بقا و استمرار سیستم کنونی بستگی دارد. در سال ۲۰۲۳، مطالعهای توسط مؤسسه رند هشدار داد که مداخله نظامی آمریکا در ونزوئلا «طولانی خواهد بود و خروج آسان برای ایالاتمتحده نخواهد داشت.»
تمام این موارد به یک درس مهم اشاره میکنند: انقلابهای دموکراتیک بیشترین شانس موفقیت را زمانی دارند که بومی باشند. اگر ماچادو واقعاً حمایت گسترده دارد و اپوزیسیون اکثریت را در اختیار دارد، بهترین فرصت آنها برای موفقیت، تبدیل این حمایت به قدرت از درون کشور است. وابستگی به ارتش خارجی میتواند مشروعیت حرکت آنها را زیر سؤال ببرد و واکنش ملیگرایانه ایجاد کند. علاوهبر این، اینکه اپوزیسیون اکنون به دنبال کمک نظامی آمریکا است، باید سیاستگذاران آمریکایی را محتاط کند. اگر تعادل سیاسی واقعاً به نفع آنهاست، چرا برای سرنگونی مادورو به کمک خارجی نیاز دارند؟ پاسخ روشن است: دولت مادورو هنوز کنترل اسلحهها را در دست دارد. اما اگر اپوزیسیون برای به قدرت رسیدن به حمایت خارجی نیاز داشته باشد، احتمالاً در حفظ آن نیز با مشکل مواجه خواهد شد.
تاریخ پر از درسهای عبرتآموز است. کسانی که مصمم به تغییر رژیماند، بارها به اطلاعات جانبدارانه و فرضیات خوشبینانه درباره پیامدهای این عملیات تکیه کردهاند. برای نمونه، ناپلئون سوم فرانسه هنگام بررسی امکان نصب رژیمی دستنشانده در مکزیک در دهه ۱۸۶۰، به مشاوره محافظهکاران مکزیکی تبعیدی اعتماد کرد که اطمینان دادند مردم کشورشان از حاکمیت یک ارشیدوک اتریشی استقبال خواهند کرد؛ درست همانطور که دولت «جرج بوش پسر» به وعدههای «احمد چلبی»، تبعیدی برجسته عراقی، اعتماد کرد که پس از سرنگونی صدامحسین همهچیز خوب پیش خواهد رفت. هر دو مداخلهگر با شورشهای قدرتمند مواجه شدند. مشکل اصلی این است که مداخلهگران صرفاً بر سرنگونی رژیم تمرکز میکنند و کمتر به عواقب بعدی توجه دارند. همانطور که بنجامین فرانکلین گفته است: «اگر برنامهریزی نکنید، در واقع برنامهریزی میکنید که شکست بخورید.» با غفلت از برنامهریزی، دولت ترامپ خطر تکرار فجایع عراق و لیبی را به جان میخرد.
سیاست تغییر رژیم توسط ایالاتمتحده - صرفنظر از شانس موفقیت آن- با اصولی که ترامپ مدعی است از آنها دفاع میکند، کاملاً در تضاد است. ترامپ مدتهاست که از «جنگهای همیشگی» آمریکا در افغانستان و عراق انتقاد کرده و وعده داده بود که «عصر جنگهای بیپایان» را پایان دهد. او بارها خود را صلحطلب معرفی کرده و مدعی شده که در 9 ماه، هشت جنگ بینالمللی را خاتمه داده است. در ماه می(اردیبهشت)، در سخنرانی در ریاض، ترامپ به حق تعیین سرنوشت منطقهای احترام گذاشت و گفت: «تولد خاورمیانه مدرن توسط مردم منطقه صورت گرفت... آنچه به نام ملتسازی انجام شد، بیش از آنکه کشور بسازد، ویران کرد و مداخلهگران در جوامع پیچیدهای وارد شدند که حتی خودشان آنها را نمیفهمیدند»
تلاش مهندسیشده آمریکا برای سرنگونی مادورو با این دیدگاه در تضاد خواهد بود. این اقدام میتواند آمریکا را در یک درگیری بیپایان دیگر گرفتار کند، شرکای منطقهای را در رقابت گستردهتر با چین برای نفوذ در منطقه بیازارد، و با خواست مردم آمریکا مغایرت داشته باشد. یک نظرسنجی مؤسسه یوگاو«YouGov» در سپتامبر(شهریور) نشان داد که ۶۲درصد بزرگسالان آمریکایی «کاملاً یا تا حدودی مخالف استفاده آمریکا از نیروهای نظامی برای حمله به ونزوئلا» هستند و ۵۳درصد «کاملاً یا تا حدودی مخالف استفاده آمریکا از نیروهای نظامی برای سرنگونی رئیسجمهور ونزوئلا، نیکولاس مادورو» هستند. حمایت از اعزام نیروی دریایی آمریکا ترکیبیتر بود؛ ۳۶درصد «کاملاً یا تا حدودی موافق» و ۳۸درصد «کاملاً یا تا حدودی مخالف» بودند. حتی در شهرستان «میامی- دِید» فلوریدا، محل بزرگترین جمعیت ونزوئلاییتبار آمریکا، بیشتر مردم مخالف استفاده از قدرت نظامی آمریکا برای برکناری مادورو هستند (۴۲درصد مخالف و ۳۵درصد موافق).
تغییر رژیم همچنین اهداف اعلامشده دولت در نیمکره غربی- مهار قاچاق مواد مخدر، نابودی کارتلها و کاهش مهاجرت غیرقانونی- را پیش نمیبرد. اولاً، ونزوئلا تأمینکننده عمده موادمخدر به آمریکا نیست. در واقع، ارزیابی ملی تهدید موادمخدر ۲۰۲۴ اداره مبارزه با موادمخدر، ونزوئلا را ذکر نکرده و برآورد میکند که تنها ۸درصد کوکائین وارداتی به آمریکا از خاک این کشور عبور میکند. تهدید گروه «ترن د آراگو» نیز بیش از حد بزرگنمایی شده است؛ یک یادداشت طبقهبندیشده از دفتر مدیر اطلاعات ملی آمریکا در ماهآوریل(فروردین) نتیجه گرفت که اندازه کوچک این گروه «بهشدت بعید» است که «حجمهای گسترده قاچاق انسان یا مهاجرت را هماهنگ کند.» همچنین دلیلی روشن وجود ندارد که تغییر رژیم بتواند موج مهاجرت گسترده از ونزوئلا را متوقف کند؛ بالعکس، بیثبات کردن بیشتر رژیم ممکن است تعداد پناهجویان را افزایش دهد.
با وجود این، برخی ممکن است استدلال کنند که تغییر رژیم با منافع استراتژیک آمریکا در ذخایر نفتی ونزوئلا- بزرگترین در جهان- توجیهپذیر است. اما مذاکرات برای دسترسی آمریکا به این منابع در جریان بود. همانطور که نیویورکتایمز در اکتبر(مهر) گزارش داد، تحت توافقی که در تابستان مورد بحث بود قرار بود مادورو «تمام پروژههای نفت و طلا موجود و آینده را به شرکتهای آمریکایی واگذار کند، قراردادهای ترجیحی به کسبوکارهای آمریکایی بدهد، جریان صادرات نفت ونزوئلا از چین به آمریکا را معکوس کند و قراردادهای انرژی و معدن خود با شرکتهای چینی، ایرانی و روسی را کاهش دهد.» این احتمالاً سخاوتمندانهترین بسته امتیازدهی است که یک دشمن خارجی در دههها به یک دولت آمریکا پیشنهاد کرده است. دیپلماسی هنوز به پایان نرسیده بود که ترامپ ناگهان مذاکرات را رها کرد. اگر هدف دولت تضمین منافع آمریکا در منطقه است، بازگشت به میز مذاکره منطقیتر از قمار بر روی هرجومرجی است که تغییر رژیم میتواند ایجاد کند.